چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۵۲ ق.ظ
گفتگوی ملی پادزهر ابرچالش های اقتصاد ایران
صاحب صادقی در روزنامه ایران نوشت: «بیماری حاد و چند ده ساله اقتصاد
ایران». این گزاره توصیفی، فصل مشترک دیدگاهها و نظرات کارگزاری و
کارشناسی درخصوص اقتصاد ایران است. تقریباً همه زعمای اقتصادی و سیاسی و
همچنین غالب تحلیلگران آکادمیک بر این باورند که کارکرد اقتصاد ایران در
طول چند دهه گذشته در وضعیت مناسبی به سر نبرده و نمیبرد.
اقتصاد
ایران از نیمه دهه هشتاد رشد منفی و یا رشد بیمارگونه نفتی را تجربه کرده
است. کیفیت رشد اقتصادی ایران در این سالها همواره در پایینترین حد خود
قرار داشته است. شاخص اشتغال در بحرانیترین وضعیت تاریخی خود قرار دارد.
تصویری که از ایران چند سال آینده ترسیم میشود با ادامه روند کنونی الگوی
مشارکت اقتصادی، اشتغال و اضافه شدن متقاضیان جدید، حداقل 8 میلیون بیکار
را به دست خواهد داد!
چالش کاهش تولید
ناخالص داخلی به همراه افزایش سرانه مصرف و در نهایت نوسان شدید درآمد ملی
وضعیتی را رقم زده است که اکنون تولید ناخالص داخلی سرانه ما به 70 درصد
سال 1355 نیز نمیرسد. تشدید این وضعیت در سالهای اخیر موجب شده که درآمد
سرانه ما در مقایسه با 10 سال پیش تقریباً یکسان باشد. این در حالی است که
سرانه مصرف ما رشد تقریباً دو برابری را تجربه کرده است! سالهای زیادی است
که ذخیره و دارایی اعتباری سیستم بانکی و تأمین مالی ما وضعیت بغرنجی
داشته و استقراض از بانک مرکزی برای تأمین هزینههای جاری کشور و جبران
کسری بودجه تقریباً دائمی، طی دهههای اخیر تبدیل به رویه شده است.
مانده دارایی بانکها در انجماد قرار گرفته، قابل نقد نیست و یا در قالب
معوقات قابلیت وصول ندارد. این وضعیت، ریشه پدید آمدن بحران بانکی موجود
شده است که از ابرچالش های اقتصاد ایران است. نظام دولتی اکنون 210 هزار
میلیارد تومان به سیستم بانکی، 92 هزار میلیارد تومان به تأمین اجتماعی و
٩٤ هزار میلیارد تومان به پیمانکاران بخش خصوصی بدهکار است و برای تکمیل 75
هزار پروژه عمرانی نیمه تمام به 400 هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد.
افزون
بر این صندوقهای بازنشستگی به یکی از مهمترین چالش های خفته اقتصاد
تبدیل شدهاند. میراثی که از کسری تراز پرداختها گرفته تا ورشکستگی سیستم
اقتصادی این صندوقها، اکنون دامنگیر دولت شده است. صندوقهایی که سالانه
نزدیک به 40 هزار میلیارد تومان برای پرداخت مستمری به بازنشستگان اختصاص
میدهند و هر ساله هم نزدیک به 30 درصد به این دیون اضافه میشود. این
مسأله حجم عظیمی از بودجه و منابع دولت را میبلعد!
به
همه اینها، هزار توی تاریخی بودجه دولت را هم اضافه کنید. جایی که حدود 90
درصد بودجه به هزینههای جاری اعم از مخارج دولت و حقوق کارکنان اختصاص
داده میشود و اغلب بودجه ناچیز عمرانی شاهد تحقق 50 درصدی است.
در چنین شرایطی منابع حاصل از ورود سرمایهگذاری خارجی کمک بزرگی در این مسیر است که آن هم وضعیت مناسبی ندارد. در طول حداقل یک دهه تحت تأثیر تحریمهای شدید بینالمللی، میزان ورود و جذب واقعی سرمایهگذاری خارجی در حدی بود که هرگز به نرم ایدهآلی برای هزینه کرد طرحهای توسعهای، عمرانی و زیرساختی نرسید و اگر چه به مدد برجام این روند کمی بهبود یافت اما هنوز هم فاصله زیادی با آنچه مطلوب ما یا ایدهآل حداقلی ماست، دارد. تنها برای اینکه نیاز مبرم کشور به سرمایهگذاری خارجی را بیشتر لمس کنید کافی است به این مسأله اشاره شود که فقط برای طرح های توسعهای و بهسازی صنعت نفت به 200 میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز است که در طول سالهای پیش توفیقی در جذب حتی یک دهم این مبلغ نیافتیم!
بحران دیرپای آب که موجودیت و حیات ایران را در معرض تهدید قرار داده است نیز از بعد دیگری هم یک ابرچالش است و هم خود زمینه عمیقتر شدن سایر چالشهای بزرگ را فراهم میکند. تنش آبی اکنون به مسأله دامنهداری در جامعه و اقتصاد ایران بدل شده است.
نگرانی از فرجام این بحران ها که بدلیل ابعاد آن به «ابربحران ها» معروف شده اند درصورت
نیافتن برنامه و تدابیر مناسب برای آنها می تواند پیامدهای سیاسی،
اجتماعی، اقتصادی و امنیتی خطرناکی را در پی آورد و وضعیت هشدار دهنده ای
را شکل دهد که اجزای مهم آن خیل بیکاران، سرخوردگی اجتماعی و سطح نازل رفاه
عمومی خواهد بود.
پیدایش این چالشها، نه به این دولت و آن دولت و نه به این شخص و آن شخص ربط دارد بلکه معلول شرایطی است که بسیاری از کارگزاران، نخبگان، کارشناسان و حتی مردم موجب ایجاد آن شدهاند. به عبارت بهتر اکنون تنها اقتصاد ایران درگیر زنجیرهای از ابرچالشها نیست بلکه بحران زمینه مساعدی برای سرایت به همه ارکان کشور را یافته است.
هر چند تلاشها و دستاوردهای چند سال اخیر دولت در حوزههای مختلف توانسته برخی چالشها را کاهش دهد یا از سرعت پیشروی آنها بکاهد، اما به دلیل ریشه سترگ «ابرچالشها» در تحولات دهههای گذشته، هشدارها و مخاطرات را باید جدی گرفت.
با این وضعیت سؤال اساسی این است که چه باید کرد؟ پاسخ به این سؤال به دشواری وضعیت موجود اقتصاد کشور است. شاید راه حلی که متضمن آغاز تدریجی حل این چالشها باشد، دستیابی به تعریف مشترکی از مسیر دستیابی به توسعه است. این تعریف مشترک و نقطه ورود به حل این چالش ها هم همانطور که اخیراً در کلام و سخن برخی نخبگان آمده است، نیازمند یک گفت و گوی ملی است.
گفت وگوی جدی بین همه ارکان حاکمیتی و نخبگی. گفت و گویی که خروجی آن پذیرش وضعیت کنونی و اجماع بر سر «نقطه آغاز» حل این ابرچالشها باشد.